سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسرار آخرالزمان

نوشابه جاودان ساز

شاید شما هم از کسانی باشید که بخواهید بدانید معنای رمزین شراب و می در اشعار شعرای عارف پیشه چیست و چه دلیلی برای استفاده ازاین ماده سکر آور در زبان علمای عرفانی وجود دارد؟

در ابتدا باید دانسته شود که هیچگاه مراد از می در اصطلاح عرفانی  آن مترادف و برابر مایعی مست کننده که  اسلام آنرا حرام کرده ولی در نزد گروهی از ادیان دیگر جایز شمرده شده ، نیست. بنابر این آنچه که در نوشتار ذیل با عناوین می و یا شراب نشان داده می شود را با شراب مستی زا برابر ندانید.

پاسخ به این پرسش در درک درست یک حقیقت باطنی نهفته است. اولاً باید بدانید که می در آیین های کهن ایرانی ماده ای بود که با عسل ساخته می شد وبعدها انگور جای آن را گرفت. دکتر پرویزناتل خانلری بحث درباره ی چگونگی متروک شدن لغات یا مرگ آن ها، و شیوه های پیدایش لغات جدید که در حکم تولد آن ها است، و همچنین تغییریافتن معانی بعضی از الفاظ که تجدید حیات آن ها شمرده می شود، وآن را موضوع یکی از شعبه های مهم زبان شناسی می داند که به زبان فرانسوی سمانتیک (Semantique) خوانده می شود و در فارسی می توان آن را علم دلالت خواند، معتقداست:

«میان ملت های قدیم هند و اروپایی یک نوع نوشابه ی سکرآور معمول بود که از تخمیر عسل به دست می آمد. این نوشابه طبعا با لفظی خوانده می شد که به معنی  عسل بود. کلمه ی عسل در زبان اوستایی مادهو  madhu   بوده و این کلمه در زبان های دیگر این خانواده نیز باقی مانده است. از آن جمله در انگلیسی  mead به معنی شربت عسل و در هلندی mede و در دانمارکی   miöd   و در سوئدی myöd  و در آلمانی meth   و در ایرلندی  mid و در روسی    medهمین لفظ و به همین معنی است. و در زبان فرانسوی کلمه ی  miel به معنی عسل،  از آن آمده است.

بعدها که طایفه ی هند و اروپایی از جایگاه اصلی خود مهاجرت کرد و در مناطق گرم تر اقامت گزید که انگور در آن ها پرورش می یافت، نام این میوه  و شیره ی تخمیرشده ی آن را که سکرآور بود از طوایف بومی یاد گرفت. کلمه  ای که معنی «شراب انگور»  از آن بر می آید در زبان یونانی از زبان مردم بومی دریای اژه اقتباس شد و آن کلمه ی woinos  است که از آن جا به لاتینی و سپس به زبان های اروپایی جدید منتقل شده و از جمله در فرانسوی امروز لفظ vin  و در انگلیسی wine   از آن اصل است.

اما در فارسی همان لفظ قدیم برای معنی جدید به کار رفت و کلمات می   و مل  که در اصل به معنی شربت عسل بود معنی شربت تخمیری انگور یافت که هنوز معمول است و فارسی زبانان به معنی اصلی آن توجه ندارند.

مشتقات لفظ قدیم نیز در بعضی از زبان ها باقی ماند. در یونانی کلمه ی methe  به معنی مستی و methyo   به معنی مستم در زبان به جا ماند و در فارسی کلمات مست و مستی بیان کننده ی حالتی شد که پیش تر از نوشیدن شربت عسل حاصل می شد و سپس از آشامیدن باده ی انگور به انسان دست می داد.»

حال که ماده  اولیه می را شناختیم هم اکنون بیان می داریم که چرا در میان ملل مختلف و آیین های گوناگون این مایع  مقدس در مراسمات مذهبی و ملی نوشیده می شد.

میدانیم مثلاً در آیین کهن میترایی یکی از آدابی که به راز آموزان آموخته می شد، سنت جدایی روح از بدن بود. البته این سنت در بسیاری از  آیینهای گنوسی و  باطنی دیگر نیز مشاهده  میشود.در علوم روحی جدید نیز بعنوان الفبای ورود به عوالم اثیری و غیر مادی محسوب میشود. در عقاید مختلف معمولاً مواد یا گیاهانی وجود داشتندکه همچون کاتالیزور در جلسات خلسه جدایی روح از جسم را تسهیل می بخشیدند، کما اینکه میتوان به برخی از این گیاهان در اثار کارلوس کاستاندا که به شرح این مجالس پرداخته ، اشاره نمود.در ایین های کهن ایرانی همچون میترایی یکی از موثرترین فراورده های که سبب تسهیل خروج روح از بدن و ورود به عوالم پنهان و بهشتی را فراهم می آورد معجونی به نام هوم بود بود که از عسل ساخته می شد و دیدیم که در اصلاح عرفانی ان می خوانده میشد. از اینرو می همان نوشابه ای بود که در اصطلاح اسلامی آن آب حیات خوانده می شود و گفته شده که در دستان خضر قرار گرفته بود. در این حالت این مایع ، حالتی روحانی و معنوی می یافت و سبب می شد تا انسان از قید بندهای مادی و فیزیکی رهانیده شود و در سطحی فراتر از عالم آدمیان قرار گیرد.همین گذر از مرز زمان بود که دست یابی به آب حیات خوانده می شد.

علاوه بر آن عسل تنها ماده ای بودکه روح پس از خروج از جسم مجاز به مصرف آن بود.بنابر این ارواحی که موفق به گریز از عالم تن می شدند تنها مکلف به تغذیه از مایعی بودند که مرکب از آب وعسل بود و همین مایع تنها غذای مصرفی ایزدان در آیین های پاگانی و چند خدایی شمرده شود . به همین علت بیشتر عقایدی که به نحوی با خروج برخی از مومنین و جنگاوران از قید عالم ماده و ورود به سرزمین بهشت گونه  [مثلاً خروج امام عصر عج و313 یاورش که بعدها ودر طی اعصار مختلف به او ملحق می شوند]تاکید داشتند،از این مایع نام میبرند.به عنوان نمونه در نزد کیسانیه که معتقد به مهدی بودن محمد ابن حنفیه هستند،  این حقیقت وجود دارد که محمد ابن حنفیه هم اکنون زنده در کوه رضوی پنهان گردیده و غذای او آب و عسل است.

خسرو قلی زاده نیز آورده است:

«واژه ای که امروزه به عنوان می به کار میرود، در ودایی به معنای عسل بود. شراب از قدیمترین ایام در میان اقوام هندو اروپایی مورد توجه بود. در ادبیات ودایی ایندرا خدایی است که به اندازه دریا سومه مینوشد وبه جنگ با ورتره می رود. در ادبیات حماسی بخصوص در شاهنامه فردوسی از شرابخواری های پهلوانان پیش از رفتن به نبرد یاد شده است. در باره منشا شراب در گزیده های زاد سپرم امده است وقتی گاویکتا افریده در گذشت از خون او می به وجود امد. همین عقیده در مهر پرستی نیز وجود دارد.اما طبق روایاتی کاشف شراب جم بود.بدینگونه جام جم گاهی جام شراب معنی میدهد.

میرخواند داستانی در این باره دارد: جمشید هنگامی که شیره انگور را چشید، انرا تلخ یافت وگمان کرد که سم است. یکی از کنیزان قصر که به سردرد سختی دچار شده بود وآرزوی مرگ می کرد  بر ان شده با نوشیدن آن زهر به زندگی خویش خاتمه دهد.اما زهر به اوگزندی نرساند و چون بسیار نوشیده بود مدت یک شبانه روز به خواب رفت و هنگامی که از خواب برخاست خود را سالم وبا نشاط یافت و از آن پس شهریار فرمان داد که استفاده از شراب همگانی گردد.

زردشت با نوشاندن می به گشتاسب جایگاه او رادر آن جهان به وی نشان داد.

شراب به عنوان بخشی از میزد[مراسمی که ایرانیان کهن در شب تولد ایزد مهر برگزار می کردند] در مراسم دینی زردشتیان به کار می رفت.  برخی کاربرد نان و شراب در میزد را الگویی برای مراسم عشای ربانی مسیحیت می دانند. شاید به همین دلیل در برخی از متون پهلوی توجیهاتی در تجویز شراب یافت می شود.»[1]

 همانطورکه گفته شد نوشابه جاودان ساز یا انوشه در زبان ایران باستان هوم است. البته بنظر میرسد این نام با نام کهن تری جابجا شده باشد. ژاک دوشن گیمن استاد پیشین رشته ی زبانهای ایرانی در دانشگاه لیژ بلژیک  و از ایرانشناسان نامور اروپا معتقد است:

«این نوشابه سکر آور[هوم] نزد هندو ایرانیها جایگزین نوشیدنی قدیمیتری شده بود که همان نوشابه نامیرایی، مائده  یونانی، اَمرتای هندی، خوراکی الهی مرکب از آب و عسل بود.»


 [1] ـ فرهنگ اساطیر ایرانی، خسرو قلی زاده، ص 401